انتقال وبلاگ ...

با سلام خدمت تمامی دوستان عزیز

این وبلاگم را خیلی دوست دارم همونطوری که وبلاگ جدیدم رو ولی خب میخوام از این به بعد توی وبلاگ جدیدم بنویسم ولی اینجا هم برمیگردم 

آدرس وبلاگم از این به بعد به آدرس http://majid-abedi.blog.ir منتقل میشود :)

همه نظرات و مطالب نیز به وبلاگ جدید منتقل شده است.

عشق تو هرگز تمام نمی شود...

دستانم؛ اگر چه می نویسد...

اما بدان، دل نمی کشد به فصل رفتنت...

وداع با ماه عاشقی، دروغ بزرگ تقویم است...

مُحرم تو، تا همیشه است…

وقتی،

عشق تو هرگز تمام نمی شود!

شهرک مختارنامه

مستقیم برم سر اصل موضوع و اون قسمتی از صحبتهایی که مربوط میشد به مختارنامه

توی دیداری که در تاریخ 91/09/19 با آقای دارابی معاون صداو سیما داشتیم.

همون سوالی که همیشه داشتیم و داریم! را از آقای دارابی پرسیدم اینکه چرا شهرک مختارنامه باید تخریب بشه. هر چند گزارش مشروح این دیدار را خبرگزاری دانشجو گزارش کرده ولی خب کامل نیست.

به آقای دارابی گفتم امیدوارم فیلمهای تاریخی بیشتری ساخته بشه.

سریالهای تاریخی و فیلم های تاریخی ای که ساخته میشه مثل مختارنامه فاخر باشه و اینکه امیدوارم به زودی سریال تاریخی سلمان فارسی را از تلوزیون شاهد باشیم.

درباره شهرک مختارنامه گفتم و اینکه ما چهار هفته پیش این شهرک بودیم و شهرک را از نزدیک دیدیم با اقای فلاح در این باره صحبت کردیم و طبق گفته آقای فلاح نامه ای از قسمت حقوقی صدا و سیما را دریافت کردند مبنی بر انصراف قطعی صدا و سیم از خرید این شهرک و لودرهایی که ما دیدیم که آمده بودند که شهرک را خراب کنند پس چرا از اول اینقدر هزینه شد که حالا بخوایم این شهرک را خراب کنیم.

بهشون گفتم وقتی همچین شهرکهایی باشه دست کارگردان ها و تهیه کننده ها برای ساخت فیلم های تاریخی بازه و راحتتر وارد این عرصه خواهند شد همونطوری که دیدیم وقتی فیلم مختار تموم شد بلافاصله فیلم تاریخی دیگه ای در همین شهرک مختارنامه آغاز شد.

اما توضیحات آقای دارابی که فرمودند که قرار است بزرگ‌ترین شهرک تلویزیونی خاورمیانه ساخته شود که ماندگار باشد. شهرک مختارنامه ماندگار نیست اتفاقا من دیشب صحبتی با آقای میرباقری داشتم که ایشون هم همین نظر را داشتند که ما شهرک مختارنامه را فقط برای مختارنامه و به اصطلاحی یکبار مصرف ساختیم و اصلا صلاح نیست این شهرک نگه داشته بشه! ان شاالله این شهرک تاریخی بزرگی که قرار است ساخته شود شهرکی بسیار عظیم و با مصالح عالی ساخته خواهد شد که ماندگار باشد.

بدرقه پاییز...

برگ ریزان که راه انداختی

واژه هایمان جان گرفت

ما از تو شعر گفتیم

دل انارها خون شد

حالا

رگبارهایت را تند تر کرده ای

می خواهی به زمستان برسی

لطفا

تا شعرهایمان دم بکشد

کمی دیگر پاییز باش...

به یاد نماز نشسته زینب در شب عاشورا ...

امشب شام غريبان است كه از يك سو بدن هاي زخم خورده و سر از بدن جدا شده شهيدان بر روي خاك فتاده و از سوي ديگر زنان مصيبت زده و از طرفي بانوي دل شكسته نزد تنها يادگار برادر در خيمه هاي سوخته او را دلداري مي‌دهد زینب خسته است از فرط خستگي ناگه خوابش مي‌برد و در عالم رويا مادرش را مي‌بيند و مي‌خواهد شكوه عاشورا را پيش مادر بيان كند كه حضرت فاطمه مي‌فرمايد تاب شنيدنش را ندارم چون هنگامي كه سر از بدن فرزندم حسين جدا مي‌كردند من حاضر بودم اكنون برخيز و سكينه را پيدا كن زينب یک دفعه برخاست هر چه سكينه را صدا كرد او را نيافت سپس با ام كلثوم به دنبال او گشتند و در نهايت عزيز پدر را نزديك قتلگاه پيدا كردند كه دستش را به سينه پدر چسبانده بود و با جسم بي سر درد و دل مي‌كرد....

قمقمه هایتان را پر نکنید، ما به دیدار کسی می رویم که تشنه لب، شهید شده است ...

گویی تقدیر است همین حالا که بیازمایدمان

مقابل چشمانمان کربلا به پا میکند

برای حسین فقط اشک ریزان و مویه کنان بر سر و سینه میزنم؟

یا در امتحان ِ پر بلای کربلا مردانه ایستاده ایم؟

إلهی رِضاً بِرِضائِک ...

در بهشت کودکی هایم... 

وقتی نام تو را بر بیرقی سیاه، سر دربِ خانه ها نصب می کردند_می فهمیدم، مُحرمت رسیده...

و من هر چه بزرگتر شدم فهمیدم...

إلهی رِضاً بِرِضائِک ...عاشقانه، حسین را، بر سرِ نی؛بی ســـــــر ترین سر افراز و سرآغازِ عشق کرد...

===

پ.ن: الهی رضا برضائک و تسلیماً لأمرک لامعبود سواک... مالی سواک ولا معبود غیرک یا غیاث من لاغیاث له ... خدایا راضیم به رضایت.تسلیم فرمان توام و هیچ معبودی جز تو نیست...؛خدایا! جز تو کسی را ندارم و غیر تو معبودی نیست، تو یاور کسانی هستی که یاری ندارند... آخرین دعای امام حسین علیه السلام

نوشتن از شما ...

خواستم از شما بنویسم...

دیدم نوشتن از دست های آسمانی تان...

کارِ دست های زمینیِ من نیست...